میدانی ؟ فقر ، یک صمیمیت احمقانه می‌آورد

خسته از تمام روزمرگي ها نشسته ام و فيس بوکم را به صحبت ميگيرم

عکس دوستاني را ميبينم آنور ِ مرز هاي ممنوعه

که به کنسرت داريوش ميروند و شوق چشمشان

شبيه مشروب دستشان لبريز است

خوشحالشان ميشوم ...

آزادي را در چشم هايشان خيره ميشوم و لبخند ميزنم / تلخ لبخند ميزنم

دلم برايشان تنگ شده و چه خوب که دلشان با چيز هايي سرگرم است که

در خانه ي پدري ، جايي براي اکران نداشت

به خودم مي انديشم که درگير ِ رفتنم ...

شبيه سربازي که آنقدر از شکست مطمئن است

که فرار را به قراري که با تمام مرز هاي کشورش بسته ترجيح ميدهد

مي دانم روزي دلم براي تمام آنچه ايران است تنگ مي شود

دلم براي ميدان انقلابش و آن همه چشم خسته که از سر کار مي آيند

و چه دوست داشتني تو را آدم حساب نميکنند ....

براي کافه نادري ... که جاي قهوه بوي شعر از حواليش مي آمد

براي تمام قهوه فرانسه هاي دست چندمي که

در گودو ، تمدن ، هنر ، سپيدگاه ... خوردم و

دلم را به چشم هاي گارسونش خوش ميکردم که هميشه شکر را جا ميگذاشت

براي تمام راننده تاکسي هايي که از فشار تنهايي ، مرا به حرف ميگرفتند

و چه شيرين بود وقتي يک راننده تاکسي با تو از نيچه حرف ميزند

يا وقتي پينک فلويد ميگذارد و شروع ميکند به ترجمه کردنش

دلم براي تمام چارشنبه سوري هايش ...

که دختر همسايه ، غريبيگي هايش را براي يک شب کنار ميگذاشت

و دور آتش سرخپوستي ميرقصيديم

دلم براي دلهره ي مشروب خريدنش تنگ ميشود... که به هزار نفر رو ميزدي

آخرش چيپس و ماست و صداي هايده تو را از ديسکو هاي وگاس هم فرا تر ميبرد

براي تمام نان هايي که در کودکي ميخريديم

زنبيل به دست به خيابان ميزديم و با دوچرخه هايمان

به تمام الگانس ها پز ميداديم

براي جاده کندوان و تمام جيغ هايي که ميکشيديم و دعا ميکرديم

تمام تونل ها براي يک روز هم که شده قد بکشند

....

هرچه با خودم تقلا ميکنم ميبينم هنوز هم ترجيح مي دهم آلبوم ابي را

با بدختي بگيرم تا اينکه مشروب به دست فرياد بزنم : خلـــــــــيج رو بخون ، خليج

هنوز ترجيح مي دهم روي ميز هاي کافه نادري ،

درگير پيدا کردن ِ جاي فروغ باشم تا اينکه در شانزاليزه ،

قهوه ام را با لهجه ي فرانسوي بخورم

هنوز دلم ميخواهد راننده تاکسي برايم از نيچه بگويد و من ذوق کنم

....

هنـــــــــــوز دلم ميخواهد سيگارم را يواشکي از پدر بکشم

تا شب هايي که اعصابش /سيگار ميخواست ، با خجالت از من بپرسد :

" از جعبه سيگار ِ پسر به پدر ارث ميرسه يا نه ؟ "

هنوز دلم ميخواهد پارک پرواز بلند ترين جاي دنيا باشد ....

هنوز دلم ميخواهد تمام پارتي ها ، به پتو هاي چسبيده به پنجره مجهز شود

ميداني ؟ فقر ، يک صميميت احمقانه مي آورد ، که هيچ فلسفه اي از پس تعبير

لذتش بر نيامده

...

بايد رفتنم را به عقب بيندازم ....

من دلم هنوز گير ِ اسم کوچه هاييست که جبهه نرفته شهيد شدند

هنوز دلم پيش تخفيفيست که مادر / چانه اش را ميزد

هنوز دلم تنگ تمام اتفاق هاييست که در مرز هاي ايران ميفتد

هنـــــــــــــــوز دلم گير ِ تمام ميدان هاي شهر است که از هر فاصله اي

داد ميزنند : آزادي ...يک نفر ... آزادي ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

.

.

.

اين فرودگاه هر چقدر مجهز باشد ، دلبستگي هاي مرا بلند نمي کند

آقاي راننده ... حميرا بگذار ... دربست ... تمام تهران را بگرديم

دلم نرفته ... تنگ شده براي ماندنم ...........



هومن شريفي
 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







دو شنبه 16 آبان 1390برچسب:, |